حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

حسنا پاهاشو میخوره

سلام خاله جونی این روزا شدیا فعالیتت زیاد شده. آدم دوست داره صبح تا شب باهات بازی کنه. همش در حال تکون خوردن و وول خوردنی. .جدیدا هی پاهات رو تکون میدی و تلاش میکنی که پاهات به دهنت برسه. مامانی گفت صبح پاهات رو خوردی! این روزا خیلی هم دوست داری که هر چی دستت میرسه بخوری. نمیذاری بابان بابا غذا بخورن. تا شروع میکنن به سفره گذاشتن نق میزنی که منم غذامیخوام. تازه فهمیدی غذا چیه! واسه همین اون موقع ها آروم و قرار نداری. ...
29 دی 1392

پیام بازرگانی لوسی لوسی

خاله جونی این روزا خیلی متعجبی. چشات رو گرد میکنی و با تعجب به اطرافت خیره میشه. انگار همه دنیا برات اعجاب انگیزه. قیافت موقع تلویزیون دیدن بامزه است مخصوصا وقتی پیام بازگانی پفک لوسی پخش میشه. از وقتی آهنگ پیام بازرگانی شروع میشه تا آخرش نگات خیره به صفحه تلویزیون میشه و پلک نمیزنی. جالبه که هر کاری داری میکنی(حتی موقع شیر خوردن) همه چی رو ول میکنی و میخوای پیام بازرگانی رو ببینی!       ...
15 دی 1392

تولد مامانی

سلام عزیزم امروز تولد مامانیه و اولین سالی که ادر کنار حسنا جونش تولد میگیره. کادوی خیلی با ارزش تو به مامانی وجود خودته.   ...
14 دی 1392

شکوفه ی 5ماهه مامان

  حسنای قشنگم گذشت و گذشت تو پنج ماهه شدی و قدم به روزهای ماه ششم گذاشتی و من منتظرم که تو ملوس مامان بتونی چهار دست و پا راه بری. توی ماه پنجم تو تونستی از پشت به شکم برگردی و آروم آروم سر تو بالا نگه داری آخه اول که به شکم بر میگشتی سرت پایین بود اما روزهای آخر ماه پنجم کاملاً سر تو بالا نگه می داشتی و فقط وقتی میخواستی تلاش کنی پاها تو به جلو بکشی سر تو پایین می ذاشتی، تازه بعضی وقتا هم به زبون خودت با ما حرف می زدی و می گفتی آ، اُ، پ  و برای حرف زدن لباتو به هم می چسبوندی. هر روز صبح که با صدای تو از خواب بیدار میشم و تو رو کنارم می بینم حس شیرینی همه وجودمو فرا میگیره. تو که اومدی دنیام به شکل دیگست. دیگه مثل گذشته همه...
5 دی 1392

مهمونای مامانی: آش رشته

سلام خاله جونی امروز کلی مهمون داشتین. خاله بمانی و دختراش: دختر خاله راحله و جمیله و پسراشون امیر مهدی و مبین. عروس خاله: نیروه و دختر بامزش،نورا خاله صغری و عروسش و دخترش شیوا عمه و دختر عمه راحله و دخترش رها مامانی امروز آش رشته درست کرده بود واسه مهمونا که به اتفاق هم نوش جان کردیم شمام که همچنان فرنی میخوری و موقع فرنی خوردن خیلی بامزه میشی و قاشق اول تموم نشده دهنتو باز میکنی و منتظر بعدی میشی. امروز زیاد اذیتمون نکردی چون مهمونا اکثرا نگهت میداشتن. مخصوصا دختر خاله جمیله و عروس خاله نیره که همش تو رو تو ننو تکون میداد و خوب خوابیدی. این روزا مامانی واست شعر خرگوش من چه نازه/گوشاش چقدر درازه/مثل بخاری گرمه/هم خو...
5 دی 1392

سلام به عسل شیرین تر از جانم

  عسل مامان امروز صبح که از خواب بیدار شدی تا پنج دقیقه با پتوت بازی کردی و از خودت صداهای گوناگون در آوردی. قبلا به بچه ها اینطوری دقت نمی کردم، هر روز با به شگفتی، با به حرکت جدید رو به سوی بالندگی. این هفته برات شعر لی لی حوضک رو می خونم و تو حسابی ذوق می کنی گاهی هم اتل متل توتوله رو می خونم و تو با لبخند به من نگاه می کنی حتی اگه در حال گریه هم باشی گریتو قطع می کنی و بهم نگاه می کنی. حالا که وارد پنج ماهگی شدی حسابی از غریبه ها می ترسی و جیغ می زنی و گریه می کنی، مخصوصاً اگه همون اول بغلت کنن. امروز تو کتاب خوندم که این رفتارت نشانه سلامتته و هیچ مشکلی نیست فقط باید بیشتر تو رو بیرون ببرم تا دوستان و آشنایان رو ببینی و دیگ...
5 دی 1392

یلدا

سلام عزیزم امسال بلندترین شب سال رو در کنار تو بودیم و تو با حضورت جمع خونوادمون رو شادتر و شیرینیشو بیشتر کردی. هر چند امسال نمیتونستی از خوردنیای یلدا چیزی بخوری اما تو رو نشوندیم رو هندونه یلدا و ازت عکس گرفتیم!!! امیوارم سالیان سال یلداهای شیرین خونواده مون کنار هم شاد و خرم باشن. یلدا بر همه مبارک   ...
2 دی 1392

اولین دلنوشته بابایی

  حسنای من تو یگانه لبخند خدا بودی که از عمق وجودم به آن پی بردم. تو نشانه این بودی که خداوند هنوز به من امیدوار است. حسنای من! نگاه کردن تو نگاه به گذشته ی خود و دلگرم به افق های دور است. تو یادگار لحظات پر محبتی. تو مایه ی شگفتی و ستایشی. حسنای بابا! تو بی شک مثل همه ی آیت های الهی، معجزه بزرگی هستی که فهم آن به درک ما نیمی گنجد. چگونه باید دوستت داشته باشم که خداوند نیز ما را دوست داشته باشد. حسنای من! به مصداق شعر شاعر بزرگ که فرموده است:"کار ما شاید این است که به بسان گل نیلوفر و قرن/پی آواز حقیقت برویم" هدیه ی خدا رازهای مگوی خداست و تو هدیه ی عظیم خدایی و در تو آسایش بزرگی برای ماست. آنچه که باعث رشد و تعالی ماست ...
2 دی 1392
1